نوشتن، همیشه برام خوب بوده. حتی اگر بی موضوع و بیوقت تصمیم گرفته باشم که بنویسم و حتی اگر متنی رو بنویسم و درست توی اخرین کلمات و جملهها خودم از مزخرف بودنشون خندم بگیره و یکجا روونهی سطل زباله کنم.
سلام، حال شما خوبه؟ عیدتون مبارک!
همین چند دقیقه قبل بود که دلم خواست بنویسم. اما سوال اساسی این بود : کجا ؟ خیلی با کاغذ و قلم برای نوشتنِ خورده اراجیف مانوس نیست و کیبورد رو ترجیح میدم. وبلاگ دارم، اما مگه آدم همهچیز رو تو وبلاگش مینویسه ؟ میبینید چقدر راحت میشه برای درست کردن یه وبلاگ جدید و بینام و نشون تصمیم گرفت و خیلی سریعتر عملیاتیش کرد ؟
سال تولید ملیتون مبارک
هوای اینروزهای اول سال که حتی با اکراه هم نمیشه بهار نامیدش، سرده و من این سرما رو دوست ندارم و کلی از برنامه هام رو به هم ریخت. دوست داشتم که شبهای اول سال که تعطیله و تعطیلم، خیابون های این شهر همیشه شلوغ رو که اینروزها به شکلی باورنکردنی خلوتن رو وجب کنم، گز کنم. اما نمیشه. میدونید، من آدمِ سرماییای هستم.
عیدی گرفتید تا حالا ؟
از آخرین باری که روی یه سرویس وبلاگِ وطنی وبلاگ نوشتم، مدت زیادی میگذره. نمیدونم چرا این تصور مالیخولیایی که همهی سرویسهای وبلاگ وطنی آدم رو میپان از من دور نمیشه و فکر میکنم همیشه هستند آدمهائیکه نگاهشون به من و کیبور منه و هر آن ممکنه دربزنن و بیان تو. نشه یه موقع این طوری ؟
بفرمائید سیگار
معلوم نیست اینجا موندگار باشم، در واقع ماندگاریم ربط مستقیمی داره به کششی که اینجا برام ایجاد کنه و وقتی که بتونم براش تو روزهای بعد از تعطیلاتم پیدا کنم. دربارهی اولی خودم خیلی چشمم آب نمیخوره و درباره دومی هم به همین شکل.